قسمت ۴۵ پادکست اورسی | صلح ناپایدار
Description
در تاریکترین لحظهها، زمانی که امید از نفس افتاده و آیندۀ روشنی در افق پیدا نیست، هنوز چیزی وجود دارد که از دل رنج و ویرانی سر برمیکشد: زایش.
هانا آرنت میگفت معجزهای که جهان انسانی را از سقوط نجات میدهد، امید نیست.
بلکه همین واقعیت ساده، اما ژرفِ زادهشدن انسانهای نو است.
امکانی برای آغازی تازه.
حمایت از پادکست:
hamibash.com/owrsi
مقاله: بازدارندگی امید و معجزهی زایش
https://www.aasoo.org/fa/articles/3756
بخشی از فیلم «دستنوشتهها نمیسوزند» ساختۀ محمد رسولف
شعر «خدا کند انگورهای برسند» - الیاس علوی
موسیقیهای استفاده شده:
Eleni Karaindrou - Eternity and a Day: II. By The Sea
Arthur Meschian-Where Were you God
Farhad Mehrad – The Dark Night
Mahan Farzad – Life Story (ft Hossein Alizade)
Amirhossein Shoorche – Unstable Peace
Arash Zarrabi – Tariki Nemimoone
نقاشی روی جلد: رکسانا روزیطلب
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
گاهی به قدری در رنج یک پایان دردناک غرق می شویم که شکوه یک شروع جدید را نادیده می گیریم
برای بار دوم الان اتفاقی شنیدم و باز اشکم سرازیر شد....
برای بار دوم الان اتفاقی شنیدم و باز اشکم سرازیر شد....
یه مدته نصفه گوش میدم اورسی رو
سپاسگزارم از شما و دقتنظرتون در پادکستی که میسازین. تازه گوش دادم این قسمت رو ولی مثل باقی قسمتها بسیار لذت بردم. آرزوهای خوب دارم براتون. 🤲🏻🪷
متنی که خوندین از کتاب ضد خاطرات مالرو نیست
💯💯🌹🌹💯🌹💯🌹💯🌹
خدا کند انگورها برسند...
ممنون از تولید این پادکست استفاده کردیم مثل همیشه
دیر به دیر گوش می دم اپیزودا تموم نشن:)))
آخ خدا🥹🕊
درود و سپاس بابت همه کارهایی که برای تولید یک پادکست خوب انجام میدید. نقدی به عدم هماهنگی صدای موسیقی و گفتگوها دارم. پادکست دنیای شنیدنه. پس اگر تنها راه انتقالش نقص داشته باشه خوبیهاش را عقب میبره. ممنون
بسیار قسمت جالب و احساسی ای بود. من را به مرور روزگار از انقلاب تا جنگ و بعد بحرانهای مختلف سیاسی و اقتصادی و جنگ مدرن تر این روزها. همش منتظریم که آرامش و آسایش و خوشی بیاد و این دوران به فراموشی سپرده بشه. راستی میشه که دیگه بجای غر و خبرهای بد ، نوید شادی وپیروزی سر بدیم!؟!؟!؟!؟
بسیار قسمت جالب و احساسی ای بود. من را به مرور روزگار از انقلاب تا جنگ و بعد بحرانهای مختلف سیاسی و اقتصادی و جنگ مدرن تر این روزها. همش منتظریم که آرامش و آسایش و خوشی بیاد و این دوران به فراموشی سپرده بشه. راستی میشه که دیگه بجای غر و خبرهای بد ، نوید شادی وپیروزی سر بدیم!؟!؟!؟!؟
تاریکی نمیمونه
پر رنگ ترین احساسات من در این ۱۲ روز ترس و امید بود... دمتون گرم مثل همیشه عالی و درجه یک🙏🍀
اورسی چه نقطه ی امنیه♥️
خوش بحالتون. شاید باورتون نشه ، ولی عدهای هستن که احساس جنگ زدگی بیشتری رو تجربه نکردن ، نه این روزها ، نه تا سال ۶۷.
راستش منم تهران رو ترک نکردم ، اما دلیلم اطمینان دقت حملات بود 😅 با اینکه صداهای وحشتناک شبانه روزی همراه این روزها بود، اما خسارت خودی زن برای شخص من که بیشتر از دشمن زن بود. چوب خور حرص و عقده کسایی شدیم که از جای دیگه خورده بودن ولی سر ما خالی می کردن. عجیب نیست، حکایت این روزهای ما؟ آدم چیزهای زیادی می بینه از آدمایی که برادر می شمردیم. نه رسم برادری مانده و نه حرمت لباسی، خشم مانده و عقده و سرخوردگی بدون کوچکترین ظرفیت پذیرش. فرافکنی و انکار، آرایش خلیجی به روی واقعیت. روزهای عجیب 😑
چقدر اشک ریختم مرسی ازتون 🥲🤍